هیجان و احساس چه شباهتها و تفاوتهایی دارند؟
افراد معمولا تفاوت هیجان و احساس را معادل هم میدانند و فرقی بین این دو قایل نیستند.
مثلا در زندگی روزمره شنیده اید:
“از وقتی بهم پیشنهاد ازدواج داده خیلی هیجان زدهام”
“توی بدنم احساس ضعف و خستگی دارم “
تفاوت هیجان و احساس در واقع چه چیز هایی است و چه تفاوتی با هم دارند؟
ممکن است هر کس تعریفی شخصی از این کلمات داشته باشد اما جالب است بدانید این کلمات تعاریف علمیو مشخص دارند. شاید بپرسید دانستن این مفاهیم چه اهمیتی دارد؟ این سوال شبیه این است که بپرسیم چقدر الفبا برای نوشتن مهم است! برای مهارتهای اساسی در زندگی اولین قدم آشنایی با این مفاهیم ساده اما مهم است:
مثلا برای مدیریت استرس ضروری ست بدانیم هیجان و احساس چیست.
در این بخش ابتدا هیجان و انواع آن احساس و انواع آن را با مثالهای گوناگون معرفی میکنیم و در ادامه به شباهتها و تفاوتهای آنها میپردازیم. با ما همراه باشید!
تعریف هیجان
اگر از شما بپرسند “توی دلت بیشتر چه حالتی را تجربه میکنی” یا “روحیه ت چطوره”
پاسختان در واقع هیجان شما در آن لحظه را نشان میدهد:
هیجان یا emotion تجربهای است که هر فرد خودش به شکلی درونی تجربه میکند. البته هیجان میتواند به شکل حالت های چهره یا واکنش های روانی بروز کند:
مثلا تغییر در حالت ابرو لب ها و رنگ ( برافروخته شدن در خشم یا شرم) و حالت بدنی (مثل مشتهای گره کرده در خشم) تا حدی حکایت از هیجان ما دارد. ابراز هیجانات مثل گریه کردن خندیدن یا تعجب هم نشانههای هیجانی ماست.
بنابراین درست است که هیجان بیشتر یک تجربه عمیق درونی است اما مانند آفتاب پشت ابر نمیماند و به قولی “رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون”!
فهمیدن اینکه خودمان و دیگران چه احساسی داریم و چرا این احساس را داریم، نقش مهمیدر سلامت روان ما دارد. سه مفهوم: فکر، هیجان و رفتار ارتباط تعاملی و نزدیک دارند:
مثلا دیدگاه شناختی رفتاری معتقد است فکرهای ما زیربنای هیجانها و هیجانها زیربنای رفتار ما است فرضا اگر فکر من این باشد که در سخنرانی مسخره میشوم دچار هیجان شرم شده و رفتارم دوری کردن از موقعیتهای سخنرانی خواهد بود.
تعریف احساس
بر اساس فرهنگ لغت بریتانیکا احساس یا feeling به معنای درک رخدادها در بدن است که ارتباط نزدیک با هیجان دارد و این کلمه از ریشه felen به معنای درک شده توسط لمس و تماس آمده است. این مفهوم گستره بیشتری پیدا کرده است. اولا به حواس پنجگانه (لمس، دیدار، شنیدار، بویایی و چشایی) اشاره دارد که شناخته شدهترین احساس بشری هستند.
اما داستان به اینجا ختم نمیشود و حسهایی را که در بدنمان تجربه میکنیم شامل میشود.
شاید بپرسید مگر چنین چیزی وجود دارد؟ بله ما در بدن خود هم حسهایی را تجربهمیکنیم فقط لازماست آگاهی خودرا بهآن متوجه کنیم: مثلاً همین الان شما در حال نفس کشیدن هستید و میتوانید هنگام دمگرفتن، ورود هوای خنکرا به مجاری هوایی به شکل احساسی خنک تجربهکنید و کشیده شدن دندهها و عضلات بین آنرا با هر دم حس کنید.
تا قبل از دو سالگی شیرخوار درک دقیقی از حسهای مختلف ندارد و نوعا با درد و گرسنگی آشناست و مجموع این حسها را به صورت تنش ( گرسنگی) یا رهایی از تنش یا اشباع (سیر شدن) در بدن تجربه میشود اما با افزایش سن و تکامل فرد میتواند بین حسهای مختلف تفاوت قائل شود و نام آنها را یاد بگیرد. کم کم کودکان خردسال با تکامل مغز میتوانند به درک پیچیده تری از دریافت های خود از بدن و جهان برسند که زمینه شکل گیری خود و هیجان های خود است.
انواع هیجان
حالا که با مفهوم تفاوت هیجان و احساس آشنا شدیم خوب است انواع هیجان را بشناسیم:
چهار هیجاناصلی درباره انسان شناختهشدهاست که سایر هیجانها ازترکیب اینها بهوجودمیآید: شادی، غم، اضطراب و خشم
- خبر برنده شدن در یک بخت آزمایی ما را شاد میکند.
- با شنیدن خبر فوت عزیزانمان غمگین میشویم.
- از ابتلا به کرونا مضطرب میشویم.
- و از اینکه جنسی را گران خریدیم خشمگین میشویم.
- در برخورد با همسر عصبانی ممکن است ما هم عصبانی شویم.
از خودتان بپرسید اغلب کدام یک از این هیجانات را تجربه میکنید؟
یادمان باشد که ما در طی یک روز ممکن است هر چهارهیجان اصلی را تجربه کنیم اما اغلب یکی از آنها طولانی تر یا شدیدتر است که میشود هیجان غالب ما.
هیجان میتواند شدید متوسط یا خفیف باشد: در واقع ما همیشه یک جور نمیترسیم!
ممکن است کم و زیاد شادی را تجربه کنیم!
سایر هیجان ها میتواند احساس شرم و گناه، احساس نفرت و انزجار و هیجان زدگی و تعجب باشد.
آیا هیجان های دیگری هم میشناسید؟
گفتیم هیجانها میتوانند به طور طبیعی و در کنار یکدیگر وجود داشته باشند اما اگر هیجانی بیش از حد شدید یا طولانی شود نیاز به تنظیم و بازگشت به حالت هماهنگ خواهد داشت به عنوان مثال اغلب افراد تا درجاتی از کرونا دچار اضطراب میشوند اما اگر این اضطراب شدید یا طولانی شود نیاز به ارزیابی و مدیریت دارد و این همان کاری است که در مدیریت استرس قرار است درباره آن صحبت کنیم: مدیریت استرس شکلی از مدیریت یا تنظیم هیجان هاست که به ما در موقعیت های گوناگون زندگی و کاری کمک شایانی خواهد کرد.
انواع احساس
میتوان احساس را در سه دسته کلی ارزیابی کرد:
- حواس پنجگانه که منابع مهم ما در شناخت جهان پیرامون است
- احساسات مرتبط با شرایط بدنی
- احساسات مرتبط با شرایط روانی
تکلیف حواس پنجگانه مشخص است.
احساسات مرتبط با بدن میتواند در هر یک از اعضای بدن تجربه شوند مثالهای آنرا میتوانید در این فهرست مشاهده کنید:
احساس درد | خفگی | خالی کردن | گیر افتادن | تنش |
فشرده شدن | ترکیدن | پر شدن | سرگیجه | تنگنا |
گرما | سرما | آویزان بودن | رها شدن | جاری بودن |
خشک شدن (فریز شدن) | آرام بودن | سخت شدن | سنگین بودن | کرختی |
کوبش | تپش | وانهادگی | خیالاتی شدن |
در واقع ما نامی برای حالت بدنی میگذاریم مثلاً خبر بدی شنیدم و میگوییم کمرم شکست انگار واقعاً بدن ما وزنی را یکباره تحمل میکند یا با خبر خوب میگوییم “دارم بال در میارم” انگار حس سبک بودن و رهایی در ارتفاع را تجربه میکنیم.
احساسات مرتبط با شرایط روانی:
این احساسها درک عمیقتر و پیچیده تر از حالات بدنی است و به هیجان ها ما را نزدیک میکند احساسات لذت بخش مانند انرژتیک بودن، سرخوشی، خوشحالی، خونگرمی است.
احساس خشم مانند آزردگی، بی قراری، تند مزاجی و تحریکپذیری است.
احساسات مرتبط با قدرت مانند احساس شجاع بودن، اعتماد به نفس و غرور میباشد.
حسهای عاشقانه مانند حس مراقبت، همدلی، ایمنی و گرماست.
احساس کرخت بودن مانند احساس بی حسی، لمس شدن و احساسهای مرتبط با اضطراب و وحشت و نگرانی و یا احساسات مرتبط با شکنندگی که به شکل حساس بودن یا آسیب پذیری است.
تفاوت احساسات و هیجانات
اولین تفاوت در این است که احساسها میتوانند شامل حواس پنجگانه و یا احساسات مرتبط با بدن باشد در حالی که هیجانها درک عمیقتری از شرایط روانی فرد است.
احساس تجربهای است در هوشیاری کامل که دردسترس آگاهی ماست؛ اما هیجانها گاهی ازدسترسما دورند: مثل وقتیکه میگوییم “نمیدونم چِم شده؟!!!”
در واقع هیجانها که درک درونی و عمیق است باید به سطح آگاهی بیایند تا بتوانیم آنها را بفهمیم.
شاید بپرسید اینکه معلوم است که هر فرد چه هیجانی دارد! اما برخی افراد برایشان سخت است و نمیدانند دقیقاً درون آنها چه میگذرد:
“در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست”
به این حالت میگوییم الکسی تایمی، یعنی فرد از درون خود خبر ندارد.
حتی گاهی خودماهم دریکلحظه ممکناست توجهیبه هیجانخود نداشتهباشیم. مثلا وقتیکه بعدازیک تصمیم باخود میگوییم: “جوگیر شدهبودم و نمیدونستم دارم چیرو انتخاب میکنم”
در واقع به هیجانی بی توجه بودیم که در آن زمان بر ما غلبه داشته و تحت تاثیر آن هیجان کاری اشتباه را انجام دادهایم.
در واقع برخی هیجانها به آگاهی ما نزدیک ترند (نیمه آگاه اند) برخی دورند (ناآگاه اند).
روان درمانی به درک بهتر و عمیق تر ما از هیجانها کمک میکند. اگر بخواهیم کمی به دنیای مغز وارد شویم میتوان تفاوت هیجان و احساس را به مناطق مغزی نسبت داد:
مغز ما بخشهای مختلفی دارد مناطق سطحی آن (مثل قشر مغز که اصطلاحا به آن ماده خاکستری میگوییم) به هوشیاری و آگاهی ما مربوط است و مناطق عمیق به ناخودآگاه و اعمال اتوماتیک مغز (مانند کنترل تنفس و قلب) اختصاص دارد.
همانطور که هیجان ها درک عمیق تری از روان است در مناطق عمیق تری از مغز نیز پردازش میشود: به عنوان مثال آمیگدال و سیستم لیمبیک مسئول تولید هیجانها هستند اما احساس ها که به هوشیاری نزدیکترند در مناطق قشری مغزی تجزیه و تحلیل میشوند.
جمع بندی نهایی
در این مقاله بهطور اختصار به تعریف و برری تفاوت هیجان و احساس و شباهتها های این دو پرداختیم. هیجان درونی هر فرد از حالتهای درونی خود اوست و احساس درک فرد از حواس پنجگانه حالات بدنی و روانی او که با آن آگاهی بیشتری دارد.
شناخت هیجان و احساس دروازه ورود به دنیای درون فرد و لازمه سلامت روان است.
این تازه آغاز راه است! به زودی با هم از تنظیم هیجان و مدیریت استرس بیشتر میگوییم. میتوانید ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
دیدگاهتان را بنویسید